شونامیت تاتلین، برادرزاده ی یکی از ژنرال های ارتش اسرائیل، در پاریس زندگی می کند. شونامیت در رشته ی فلسفه هنر تحصیل می کند. او که پدر و مادرش را...
شونامیت تاتلین، برادرزاده ی یکی از ژنرال های ارتش اسرائیل، در پاریس زندگی می کند. شونامیت در رشته ی فلسفه هنر تحصیل می کند. او که پدر و مادرش را از دست داده، تحت سرپرستی عمویش (تاتلین) است. تاتلین شعر می گوید. یک روز که مشغول سرودن شعر بود، باد می وزد و برگه هایش را با خود می بَرَد.دوستش، کیت، برگه هایش را جمع می کند و به کافه دمونتی محل قرارشان می بَرَد و ...
نظرات
نظری برای این پست ثبت نشده است