علی احدی، تازه داماد که در بازار کار میکند به دلیل اینکه توانایی برای اجاره خانه ندارد نمیتواند به سر زندگی مشترک با همسرش بهاره برود و سرگوفتهای پدرزنش به او به دلیل اینکه بعد از دوسال هنوز نتوانسته است دخترش را به خانه بخت ببرد. بهاره تک دختر خانواده است. که منتظر است، تا وام همسرش علی درست شود تا بتوانند عروسی کنند پدر بهاره به علی میگوید که سعی و تلاشت را بیشتر کن تا بتوانی به قولت عمل کنی و هر جور شده سریعتر یک خانه اجاره کن و به سر خانه و زندگیتان بروید در همین اوضاع به علی از بانک زنگ میزنند و به او مژده میدهند که برنده یک دستگاه آپارتمان در سعادت آباد شده و این موضوع او را خوشحال میکند و فکر میکند به آرزویش رسیده که اتفاقاتی را رقم میزند ...
نظرات
نظری برای این پست ثبت نشده است