سینا برای خرید ماشین از شرکت پولی قرض میکند اما هنگام خروج از بانک پولش را میدزدند. تصمیم میگیرد که پیش رییس شرکت آقای مسعودی برود و مشکلش را بگوید. بشیری دوست سینا چند ماه پیش هنگام خروج از بانک پولش را میدزدند و حالا سینا هم پولش را هنگام خروج از بانک میدزدند. دوست سینا میگوید قبل از من نفر قبلی که اینجا کار میکرده همین مشکل برایش پیش آمده و پولش را به همین شکل دزدیدند. هر دو آنها به یک نفر در شرکت شک میکنند که تازگیها گوشی گران قیمتی هم خریده است. برای همین پیش پلیس میروند و ماجرا را میگویند ...
نظرات
نظری برای این پست ثبت نشده است