جرج و بیل در شبی تاریک و سرد، غریبهای را میبینند و از او خواهش میکنند که با فندکش سیگار آنها را روشن کند. غریبه هنگام رفتن دفترچهای از جیبش میافتد و آنها نمیتوانند به مرد برسند و دفترچه را به او برسانند... در شبی که صدای جیرجیرک ها سکوت شب را میشکند، زنگ خانهی خانم لمون بهصدا درمیآید و غریبهای سیاهپوش وارد می شود. غریبه زن را نه با اسم نانسی لمون، که به نامی دیگر میخواند و زن با هیجان و ترس و دلهره در انتظار حادثه ای است...
نظرات
نظری برای این پست ثبت نشده است