گرگ نشسته بود و داشت غذایش را می خورد، روزهای زیادی بود که چیزی نخورده بود، تند تند گاز میزد و تکه های گوشت را می بلعید، روباه به او...
گرگ نشسته بود و داشت غذایش را می خورد، روزهای زیادی بود که چیزی نخورده بود، تند تند گاز میزد و تکه های گوشت را می بلعید، روباه به او رسید و گفت می شودکمی هم از این غذا به من بدهی، گرگ عصبی شد و گفت...
خیلی زیبا احسنت به تو
نظرات
خیلی زیبا احسنت به تو